جدول جو
جدول جو

معنی ابوعبدالله دوری - جستجوی لغت در جدول جو

ابوعبدالله دوری
ابوعبدالله محمد بن مخلدبن حفص عطار دوری بغدادی. از راویان است و از یعقوب دوری و زبیر بن بکار و جز او روایت شنید و دارقطنی و جز او از وی روایت دارند. مرگ دوری به سال 331 هجری قمری وتولدش به سال 233 هجری قمری بود. (از لباب الانساب). روات در تاریخ علم حدیث اسلام اهمیت بسیاری دارند، زیرا بدون وجود آنان، روایت های نبوی و اهل بیت (ع) نمی توانستند به نسل های بعدی منتقل شوند. این افراد به طور مستقیم یا از طریق واسطه ها، به جمع آوری و انتشار روایت های پیامبر اسلام و امامان دوازده گانه پرداخته اند. نقش این روات در حفظ و گسترش اسلام و تعلیمات پیامبر (ص) انکارناپذیر است.
لغت نامه دهخدا
ابوعبدالله دوری
(اَ عَ دِلْ لاه)
دوری، از مردم دور، محله ای به نیشابور، او راست: کتاب فضائل القرآن، (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ شُ)
صوفی، در حبیب السیر بنقل از یافعی آمده است که ابوالقاسم محمد بن عبداﷲ بن ملقب بمهدی اسماعیلی در ذی حجۀ 299 هجری قمری بمعاونت ابوعبداﷲ صوفی از ولایت افریقیه خروج کرد و در 333 هجری قمری در قلعۀ مهدیه وفات یافت، رجوع به ص 358 حبط ج 1 شود
احمد بن حسن صوفی، او راست: جزئی در حدیث از یحیی بن معین
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
دینوری، محمد بن عبدالخالق، یکی از مشایخ عرفاست، وی بمائۀ چهارم میزیست، مولد او دینور و زمانی در وادی القری اقامت گزیده است، رجوع بنامۀ دانشوران ج 3 ص 68 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
ابن محمد بن دواد کاتب و شاعر، او قلیل الشعر است، (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
ابوعبداﷲ محمد بن زید بن اسماعیل المعروف بحالب الحجاره (لشدته و قوته و صلابته) ابن الحسن بن زیده محمد بن اسماعیل بن الحسن بن زید بن الحسن بن امیرالمؤمنین علی بن ابیطالب ملقب به الداعی الی الحق پس از درگذشت برادرش حسن بن زید جای او را گرفت، ابوالحسین احمد بن محمد بن ابراهیم المعروف بقائم که داماد حسن بن زید بود بدخترش (ام الحسن وام الحسین) در روزگار بیماری حسن بن زید از وی دستوری یافت که برای محمد بن زید بیعت بگیرد اما چون داعی درگذشت خود مدعی شد و مردم را بدعوت خود خواند و دو ماه امارت داشت تاسرانجام بدست محمد بن زید برافتاد، در سال 272 محمد بن زید از حاکم ری که ترکی بود از دست نشاندگان بنی عباس شکست یافت، رافع بن هرثمه که از اصحاب احمد بن عبداﷲ خجستانی بود، بتحریک اسپهبد رستم بن قارن که از دست داعی فراری بود به گرگان حمله برد، داعی پس از مدتی کوشش چون تاب مقاومت ایشان نداشت سرانجام به سال 274 از جلوی ایشان گریخت و به کجور و دیلمان پناه برد و تا سال 277 در دیلمان بود و در این تاریخ از مردم دیلم مدد گرفت عامل رافع را از طبرستان بیرون کرد ولی بعلت کثرت دشمنان که به رافع ملحق شده بودند حریف او نشد تا وقتیکه رافع چند بار از لشکریان معتضد خلیفه در ری و از سپاهیان عمرولیث شکست خورد و علی رغم خلیفه در سال 283 به محمد بن زید توسل جست و بنام او خطبه خواند، داعی بظاهر بیعت او را پذیرفت ولی باطناًاز قدرت او خشنود نبود و با او بهمین حال معامله میکرد تا اینکه سرانجام عمرولیث در سال 283 رافع را شکست سختی داد و رافع به خوارزم گریخت و آنجا کشته شد و داعی از جانب این مدعی پرزور و فتنه جو خلاص یافت وبار دیگر از گیلان تا گرگان امر محمد بن زید را گردن نهادند، تا سال 287 یعنی سال غلبۀ امیر اسماعیل سامانی بر عمرولیث، داعی دیگر گرفتاری مهمی نداشت در این تاریخ که خراسان بتمامی ضمیمه حوزۀ حکومتی سامانیان شد چون داعی میدانست که سامانیان عمال مستقیم خلفای عباسی هستند و دیر یا زود بفکر برگرداندن گرگان وطبرستان به امر خلیفه خواهند افتاد پیشدستی کرد و به عزم جلوگیری از اندیشه های امیراسماعیل سپاهیانی ازگرگان گردآورد، اسماعیل لشکری آراسته بهمراهی محمد بن هارون سرخسی از سرداران خود بجلوی داعی فرستاد و در قدم اول داعی در معرکه تیر خورد و کشته شد، محمد بن هارون در شوال سال 287 سر او را با پسرش به بخارا فرستاد و جرجان و طبرستان را مطیع امیر اسماعیل سامانی کرد، (از تاریخ عمومی مرحوم اقبال ص 117 تا 119)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
حصری، از قدمای شیوخ طریقت و زهد معاصر هارون و مأمون عباسی، در اواخر مائه دویم و اوائل مائۀ سیم، مولد و منشاء وی بصره وشاگرد فتح موصلی است، و درک صحبت بشر حافی کرده است، او گوید: که از فتح موصلی شنیدم که میگفت صحبت سی تن از شیوخ دریافتم که جملگی در شمار ابدال بودند و همگی بمن وصیت کردند که بپرهیز از همنشینی جوانان، و او میگفت صرف عمر در کاری کن که دنیا و آخرت هر دو بدست کنی پرسیدند آن کار کدام باشد؟ گفت کسب معرفت
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
هروی، مختار بن محمد بن احمد، یکی از مشایخ تصوف در مائۀ سیم معاصر طاهریان و صفاریان و ابایزید بسطامی و ابراهیم ستنبه، وی علوم ظاهر و باطن با هم جمع داشت و او را سیّد امام خواندندی، و بهرات میزیست، و از مریدان او ابوعثمان مرغزی فقیه ملقب به شوق سوخته و ابویعلی بن مختار حسینی باشند، نقل است که روزی محمد بن طاهر آخرین ملوک طاهریان بر وی میگذشت ویرا بر خاک نشسته دید، بصورت انکار گفت از ماننده کردن خویش ببزرگان بزرگ شدن خواهی ؟ گفت این را تشبّه نگویند و نعوذباﷲ اگر ما خود را چون آنان دانیم این تأسّی است و در تأسّی امید نجات است محمد با خویش آمد و از گفته پشیمان گشت، پس فرمان کرد تا بدره ای زر نزد وی نهادند گفت این بدره خود انفاق کن تا اگر آنرا مزدی است خود برده باشی گفت پس از من چیزی خواه گفت آن خواهم که بازیردستان برأفت باشی و خدایرا فراموش نکنی محمد رااز آنروز حال دیگرگون شد و عطوفت وی بمردمان فزون تراز پیش گشت، نقل است که گفت طعام چنان خور که تو اورا خورده باشی نه او ترا، و هم گفت چنان زی که چون عزرائیل ترا دریابد ترا بکار دیگر نباید شد مدفن او شهر هرات است و تاریخ لوح گور وی 277 هجری قمری است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
وروری، یکی از علمای نحو، معاصر ابی تمام است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
مقری، محمد بن احمد بن مقری، یکی از شیوخ تصوف است در مائۀ چهارم هجری قمری او درک صحبت شیخ یوسف بن الحسین و عبداﷲ خراز رازی و مظفر کرمانشاهی و ابومحمد رویم و ابومحمد جریری و ابوالعباس ابن عطا کرده است، گویند ویرا پنجاه هزار دینار از پدر میراث ماند بیرون ضیاع و عقار و او آنجمله در کار درویشان و مستحقان کرد، نقل است که گفت: درویش راستین آن است که وی را همه چیز بود و هیچ چیز نبود، و گفت آنکه در خدمت اخوان تقصیر ورزید خدای تعالی او را آن خواری دهد که هرگز رستگاری در آن نباشد، و گفت آنکه از من چیزی پذیرفت منتی بر من نهاد که هیچ گاه از عهدۀ شکر آن برنیایم، وقتی از او معنی فتوت پرسیدند، گفت فتوت نیک اندیشی بجای دشمنان و بذل مال و حسن عشرت با مکروهان طبع است، وفات او را یافعی به سال 366 هجری قمری گفته است، رجوع به تاریخ یافعی و نفحات جامی و نامۀ دانشوران ج 3 ص 67 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
جوهری، (الامام الواعظ...)، او راست: کتاب التوبه والأسف و الحذر فی المؤتنف، و تاریخ نوشتن این کتاب به سال 736 هجری قمری بوده است، (کشف الظنون)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
بصری، متکلم و فقیه حنفی، از کتب اوست در فقه: کتاب شرح مختصر ابی الحسن الکرخی، کتاب الأشربه و تحلیل نبیذالتمر، کتاب تحریم المتعه، کتاب جوازالصلوه بالفارسیه، و ابن الندیم گوید: قد مضی ذکره فی مقاله المتکلّمین، و در نسخۀ موجوده نیافتیم، و رجوع به ابوعبداﷲ حسین بن علی بن ابراهیم المعروف بالکاغذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ دِلْ لاه)
دوریستی، جعفر بن محمد بن عباس بن فاخر عبیسی وی از مردم دوریست قریه ای به دو فرسنگی ری است که امروز آنرا درشت نامند، صاحب امل الاّمل گوید: اوثقۀ عین عظیم الشان و معاصر با شیخ ما طوسی است و شیخ او را در رجال خویش یاد و توثیق کرده است و او راکتبی است از جمله: کتاب الکفایه، کتاب الیوم و اللیله، کتاب الأعتقادات، کتاب الرد علی الزیدیه و جز آن شیخ منتجب الدین قمّی در فهرست خویش گوید: او شاگرد مفید و مرتضی بود و ابن شهرآشوب نیز ذکر او آورده و در لؤلوءهالبحرین آمده است که او روایت از سیدرضی وسید مرتضی و از شیخ ابی عبداﷲ احمد بن محمد بن عبداﷲ بن الحسن الجوهری و نیز از پدر خود محمد بن محمد دوریستی دارد، و از علمائی که از وی روایت کرده اند شیخ محمد بن ادریس حلی و شاذان بن جبرئیل قمّی و ابوجعفر مهدی بن ابی حرب حسینی و شیخ حاکم ابومنصور علی بن ابراهیم زیادی و فضل اﷲ بن محمود فارسی و سید علی بن ابیطالب سلیقی و عبدالجبّار بن عبداﷲ المقری الرّازی و عده کثیر دیگر باشند و از فرزندان او جماعتی از علما بوده اند مانند پسر او موسی بن جعفر و حفید وی محمد بن موسی و فرزند محمد جعفر بن محمد و پسر جعفر ابومحمد عبداﷲ بن جعفر بن موسی، و خاندان دوریستی خود را از نسل حدیفۀ یمانی میشمردند، و قاضی نوراﷲ شوشتری در مجالس المؤمنین او را مدعو بخواجه جعفر می خواند و از کتاب عبدالجلیل رازی نقل کرده است که خواجه جعفر در فنون علم مشهور بود و مصنف کتب و اخبار بسیار است و از بزرگان این طایفه (امامیه) و علمای ایشان است و در هر دو هفته نظام الملک از ری پیش او آمدی و از او استماع اخبار کردی، و خاندان او خاندان بزرگ است و خلفاً عن سلف بعلم و عزت و امانت آراسته بوده اند، و پس از آن از عبداﷲ بن جعفر بن محمّد و خواجه حسن بن جعفر دوریستی ترجمه ای مختصر آورده است، رجوع به عبداﷲ... و رجوع به حسن... در این لغت نامه و رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه دوریست و رجوع به روضات الجنات ص 144 شود
لغت نامه دهخدا